تینا جون

راستی مامان فراموش کردم بگم که چون مادرجون نتونست یه ساعت خوشگل ست وسیله های سیسمونیت پیدا کنه من خودم واست ساعت درست کردم.البته پیشنهاد بابایی مهربون بود که حرف نداش،این بوسم واسه بابایی وپیشنهادش و این بوسم واسه عروسک مامان ...

مامانی تازه دیشب فهمیدم که دندون درآوردی،قبلش که بهت غذا میدادم همش یه چیز تیز رو قاشق کشیده میشد.حالا دیگه مطمئنم که دندونت بوده.تازه یه دندون دیگه هم داری کنار اون دندونت که یکم زده بیرون در میاری ...

مامانی این روزا خیلی شیطون شدی،خرابکاریاتم که زیاد شده.انشاا...سر فرصت عکس خرابکاریاتم میزارم فدات شم.تا میخوایم غذا بخوریم زود میخزی میای.میخوای 4دستو پا بری میوفتی واسه همین بیشتر میخزی جیگرم،تا میام پای لپتاپ زود میای که کیبوردو دس بزنی.دس میکنی تو پریز،به سیمهای برق دس میزنی  این کارات کلافم میکنه اما بازم واسم شیرینه همه ی این کارات این یه ذره کلافه گیم هم بیشتر واسه درسامه گلم وگرنه اگه درس نبود که کلافه نمیشدم،تازه منم بات میومدم خرابکاری ...

این سیسمونی رو هم مادرجونی واسه جیگرم گرفت دسش درد نکنه،من که از سیسمونیت راضیم مامانی.فقط میمونه خودت که فردا  بزرگ شدی عکسشو ببینیو نظر بدی.آ قربون نظراش برم من ...

داشتیم از گرگان می اومدیم که ناهار رفتیم اکبرجوجه ...

جیگرم اولین فرنیشو 1390،12،22 خورد ...

اینجا هم که تو راه گرگانه که داشتیم خونه مادرجون میرفتیم،3 عید بود ...

اینجا اومده بودیم شام بیرون مامانی آخه سالگرد ازدواج منو بابایی بود ...

...

این کفشدوزک اومده بود تو آشپزخونه که من ترسیدمو به بابایی گفتم بندازش بیرون اما بابایی شیطون اومد اونو گرفت که با تو عکس بندازه ...